سه نفر با انجام حرکات جالب حروف انگلیسی را به تصویر میشکند.
۱۳۹۱ آبان ۱۹, جمعه
۱۳۹۱ مهر ۲۳, یکشنبه
۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه
۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه
آیا آمریکا با بیرون آوردن نام سازمان مجاهدین از فهرست گروه های تروریستی می خواهد بلایی که که سر سوریه را آورد سر ایران بیاورد؟
شاید به خاطر اینکه آمریکا از رسیدن نتیجه در مذاکرات هسته ایی با ایران نا امید شده باشد احتمالا می خواهد با خارج کردن گروه مجاهدین از فهرست گروه های تروریستی شروع به حمایت های علنی از آن ها بکند و سپس همان بلایی که این روز ها سر سوریه درمیارند رو سر ایران درارند...یعنی با کمک مجاهدین و یک مشت تندرو از نقاط دیگر جهان ناامنی و تنش را در ایران دامن بزنند........
۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه
مدل لباس های دیدنی و عجیب
خواستگاری در لباسی از جنس گل رز طبیعی
تقدیم
یک دسته گل در روز عشق برای بسیاری از خانم ها خیلی با ارزش است. خصوصا
اینکه قدری متفاوت و هیجان انگیز هم باشد. از جمله ابتکار یک مرد چینی که
در یک حرکت فوق العاده رومانتیک، دوست دخترش را در روز ولنتاین بوسیله
لباسی که با 9999 گل رز قرمز واقعی تزیین شده بود سورپرایز کرد و هنگامی که
این لباس بر تنش بود به او پیشنهاد ازدواج داد. به اعتقاد چینی ها عدد
9999 خوش یمن است و می تواند موفقیت را به ارمغان بیاورد.
مدل های جدید لباس زنانه برای زنان چاق 2012
مدل لباس زنانه برای زنان چاق 2012
مدل لباس دخترانه برای دختران چاق 2012
۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه
آقایون مجاهدین تروریست بیرون آمدن از لیست آمریکا با پول میسر هست، فقط میخوام بدونم چطوری از لیست مردم ایران میخواهید بیرون بیایید؟
در خبر ها آمده است که آمریکا سازمان مجاهدین خلق را از فهرست گروههای تروریستی خارج میکند!
فقط خواستم به قول یکی از دوستان بگویم:
بیرون آمدن از لیست آمریکا با پول میسر هست، فقط میخوام بدونم چطوری از لیست مردم ایران میخواهید بیرون بیایید؟ به نظر من برچسب تروریستی برای شما کم هست باید دنبال واژه دیگری جست تا ابعاد جنایت های شما را نشان بدهد.
به نقل دوست خوبم کاربر : webtalk
فقط خواستم به قول یکی از دوستان بگویم:
بیرون آمدن از لیست آمریکا با پول میسر هست، فقط میخوام بدونم چطوری از لیست مردم ایران میخواهید بیرون بیایید؟ به نظر من برچسب تروریستی برای شما کم هست باید دنبال واژه دیگری جست تا ابعاد جنایت های شما را نشان بدهد.
به نقل دوست خوبم کاربر : webtalk
۱۳۹۱ شهریور ۲۱, سهشنبه
این صلح طلبی شان تو حلقم: دی
جالب این اسرائیل هر روز ی کرسی شعر میسازه اسب و روان زن و بچه و پیر و
جون این ملت را میریزه به هم، هیچ کس هیچی نمیگه، تا رهبران ایران در مقام
مقابله به مثل دهن باز میکنند، کل سازمان ملل و رهبران جهان و اتحادیه
اروپا بسیج میشوند و سر ایران هوار میکشند که دنبال "نفرت پراکنی" است!!!!
این صلح طلبی شان تو حلقم
به نقل از دوست خوبم کاربر زلزله
این صلح طلبی شان تو حلقم
به نقل از دوست خوبم کاربر زلزله
۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه
۱۳۹۱ شهریور ۱۸, شنبه
یاداشتی از پروفسور بیاتاستاد بخش جامعه شناسی در دانشگاه تهران: چرا به جوک رشتی می خندیم؟
"یه روز یه رشتی وارد خونه میشه، می بینه زنش لخت روی تخت خوابیده ..."
"یه روز یه رشتی در کمد را باز می کنه، می بینه حسن آقا ..."
چه چیزی درباره لطیفه های رشتی خنده آور است؟
هنگامی که یک ماجرایی تعریف می شود که در آن فردی از میان ما بر خلاف همه آن انتظارات عمومی رفتار می کند، ما آن را بانمک و خنده دار می یابیم.
حالا بیایید ببینیم آن بخش از فرهنگ ما که در لطیفه های رشتی پنهان شده چیست.
در مورد لطیفه های رشتی، معمولا محور لطیفه یک مرد رشتی است که مرد دیگری با زنش خوابیده است. آنچه لطیفه رشتی را برای ما خنده دار می سازد معمولا دو حالت دارد. حالت یک اینست که مرد رشتی هالو است و متوجه نمی شود که مرد دیگری با زنش خوابیده است، و ما به حماقت او می خندیم. در این حالت به حماقت کاراکتر لطیفه می خندیم.
حالت دو اینست که مرد رشتی متوجه این رابطه جنسی می شود، اما واکنشی از خود نشان نمی دهد و به سادگی از کنار آن می گذرد. یعنی وضعیت تعریف شده در لطیفه با انتظارات ما بر اساس تربیت و جامعه پذیری و شناخت ما تناقض دارد و از این روست که وضعیت به نظر ما خنده دار می آید.
حالا بیایید حالت دو را در نظر بگیریم و نگاهی عمیق تر به دلیل خنده داربودن جوک های رشتی بیاندازیم.
مگر نه اینکه انتظار داریم که هر مردی وقتی که مرد دیگری را با زنش می بیند، عصبانی شده، غیرتش به جوش بیاید و بزند یکی از آن دو یا هر دو را بکشد؟ و واکنش خونسرد و عاری از خشونت مرد رشتی ما را به خنده می اندازد!
در فرهنگ ما، ناموس و غیرت ، متاسفانه چنان ریشه دوانده که بدون آنکه آگاهانه بدان بیاندیشیم، در ذهنیت ما همواره جاری است.
اول از همه اینکه ما زن را ناموس مرد می دانیم و هنوز باور نداریم که زن هم یک انسان است که اختیار خود را دارد. یک دلیل خنده دار بدون جوک رشتی اینست که زن را هنوز ابزار جنسی برای استفاده مرد می دانیم. هر مردی که دستش برسد، به زن مرد رشتی تجاوز می کند و کنار او می خوابد. زن اعتراضی نمی کند، چیزی نمی گوید، و اصولا در همه جوک های رشتی کاراکتری ندارد، و هنگامی که مردی به سراغ او نمی آید هیچ اعتراضی نمی کند. زن رشتی انتخابی ندارد، اعتراضی ندارد، صدایی ندارد، فقط یا لخت روی تخت خوابیده، یا مورد تجاوز مرد همسایه و بقال و حسن آقا قرار می گیرد. زن رشتی در همه ی این لطیفه ها فقط "ناموس" مرد رشتی است! مرد رشتی هم که به ناموس اهمیتی نمی دهد، پس هر مردی می تواند به زنش دست درازی کند.
دوم اینکه مرد باید "غیرت" داشته باشد، یعنی اینکه از "ناموس" خود دفاع کند و اگر مرد دیگری را با زن خود دید، از خود خشونت نشان دهد** و خون بریزد!اینکه مرد رشتی بدون ارتکاب خشونت از کنار ماجرا رد می شود، برای ما بشدت خنده دار است.
آخرین جوک رشتی را که شنیده اید به خاطر بیاورید و به جای "مرد رشتی" یک "مرد سوئدی" را در آن قرار دهید. آیا بازهم بانمک و خنده دار است؟ طبیعی است که از مرد سوئدی انتظار نمی رود که دست به چاقو بزند و زن خود یا مرد دیگر را بکشد! فرهنگ و قانون کشور سوئد متفاوت است.
این وضعیت رقت بار فرهنگی ماست! به عنوان روشنفکر به نقد حکومت جمهوری اسلامی می پردازیم که چرا دست به سنگسار می زند، ولی کمتر به نقد فرهنگ ناموسی و غیرت پرستی خودمان می پردازیم که مسبب قتل زنان و دختران بسیاری در این مملکت بوده و هست.
برای اینکه عمق این وضعیت رقت بار روشن تر شود، اجازه دهید چند خطی از کتاب «فاجعه خاموش (قتل های ناموسی)» به قلم پروین بختیار نژاد *** را در اینجا نقل کنم.
***
"شیدا زن 16 ساله مریوانی که یک کودک 2 ساله نیز داشت ... در حال حرف زدن با مردی در خیابان توسط برادرش به قتل رسید.
مردی به علت سوءظن به همسرش او را پس از 29سال زندگی مشترک در برابر دیدگان فرزندانش به قتل رساند.
خانوادهای در خوزستان در کیف دختر خود کارت تبریکی بدون امضاء یافتند. دختر توسط عمویش به قتل رسید و خانواده آن دختر قاتل را بخشیدند.
سعیده دختر 14 ساله بلوچستانی به دلیل شک پدر به او، به وسیله پدر، برادر و دوستان برادرش سنگسار شد و به قتل رسید.
دلبر خسروی، دختر 17 سالهای در دهی نزدیکی مریوان، به دلیل داشتن قصد طلاق از همسر ناخواسته و اجباری خود، توسط پدرش سر بریده شد.
مردی 46 سالهای همسر صیغهای و نوجوانش را که 15 سال بیشتر نداشت به دلیل سوءظن با ضربات چاقو مجروح کرد و مردی که در خیابان در حال حرفزدن با او بود را با ضربات چاقو به قتل رساند.
در دزفول، جاسم که خود دارای سه زن بوده دختر 15 سالهاش را به دلیل اینکه فکر میکرد عمویش به او تجاوز کرده، سر برید.
باز در دزفول، مردی با سوءظن به همسر دومش و با ادعای اینکه پسرش متعلق به او نیست، سر وی و فرزند 7 سالهاش را برید.
زهرا دختر 7 ساله اهوازی زمانی که مادرش بر سر اختلافی با شوهرش (پدر زهرا)، به همراه وی به منزل پدریاش میرود، پس از بازگشت مورد سوءظن پدر خود قرار میگیرد. پدر به زهرای 7 ساله شک میکند که شاید زمانی که او در منزل پدربزرگش بوده، مورد تجاوز داییاش قرار گرفته باشد. وی با این سوءظن به دست پدر کشته میشود."
***
پروین بختیارنژاد در این کتاب تلاش کرده نمایی از فاجعه خاموش را به ما نشان دهد. مردهایی که او به ما نشان می دهد، مردهایی که سر دختر 7 ساله، خواهر 17 ساله و زن 15 ساله خود را می برند، مردهایی که هیچکدام "مرد رشتی" نیستند. اینان همه مردان باغیرتی هستند که از ناموس خود دفاع می کنند و واکنش آنها همخوان با انتظارات فرهنگی ماست، و از این رو برای ما خنده دار نیست!
ولی آیا واقعا اینطور است؟ آیا ماجرای قتل های ناموسی گریه آور نیست؟ اگر ما واقعا از هر مردی که زن یا دختر یا خواهر خود را با مرد دیگری می بیند انتظار نداریم که دست به جنایت بزند، چرا به جوک های رشتی می خندیم؟ وقت آن نرسیده که از خود بپرسیم فرهنگ خشونت ناموسی را چرا پذیرفته ایم؟
آیا بهتر نیست آرزو کنیم .. هیچ زن و دختری قربانی خشونت ناموسی نشود؟
***
غيرت يعني : نگذاری زن مورد علاقه ات هرگز احساس تنهايي و بي پناهي كند.
"یه روز یه رشتی در کمد را باز می کنه، می بینه حسن آقا ..."
چه چیزی درباره لطیفه های رشتی خنده آور است؟
هنگامی که یک ماجرایی تعریف می شود که در آن فردی از میان ما بر خلاف همه آن انتظارات عمومی رفتار می کند، ما آن را بانمک و خنده دار می یابیم.
حالا بیایید ببینیم آن بخش از فرهنگ ما که در لطیفه های رشتی پنهان شده چیست.
در مورد لطیفه های رشتی، معمولا محور لطیفه یک مرد رشتی است که مرد دیگری با زنش خوابیده است. آنچه لطیفه رشتی را برای ما خنده دار می سازد معمولا دو حالت دارد. حالت یک اینست که مرد رشتی هالو است و متوجه نمی شود که مرد دیگری با زنش خوابیده است، و ما به حماقت او می خندیم. در این حالت به حماقت کاراکتر لطیفه می خندیم.
حالت دو اینست که مرد رشتی متوجه این رابطه جنسی می شود، اما واکنشی از خود نشان نمی دهد و به سادگی از کنار آن می گذرد. یعنی وضعیت تعریف شده در لطیفه با انتظارات ما بر اساس تربیت و جامعه پذیری و شناخت ما تناقض دارد و از این روست که وضعیت به نظر ما خنده دار می آید.
حالا بیایید حالت دو را در نظر بگیریم و نگاهی عمیق تر به دلیل خنده داربودن جوک های رشتی بیاندازیم.
مگر نه اینکه انتظار داریم که هر مردی وقتی که مرد دیگری را با زنش می بیند، عصبانی شده، غیرتش به جوش بیاید و بزند یکی از آن دو یا هر دو را بکشد؟ و واکنش خونسرد و عاری از خشونت مرد رشتی ما را به خنده می اندازد!
در فرهنگ ما، ناموس و غیرت ، متاسفانه چنان ریشه دوانده که بدون آنکه آگاهانه بدان بیاندیشیم، در ذهنیت ما همواره جاری است.
اول از همه اینکه ما زن را ناموس مرد می دانیم و هنوز باور نداریم که زن هم یک انسان است که اختیار خود را دارد. یک دلیل خنده دار بدون جوک رشتی اینست که زن را هنوز ابزار جنسی برای استفاده مرد می دانیم. هر مردی که دستش برسد، به زن مرد رشتی تجاوز می کند و کنار او می خوابد. زن اعتراضی نمی کند، چیزی نمی گوید، و اصولا در همه جوک های رشتی کاراکتری ندارد، و هنگامی که مردی به سراغ او نمی آید هیچ اعتراضی نمی کند. زن رشتی انتخابی ندارد، اعتراضی ندارد، صدایی ندارد، فقط یا لخت روی تخت خوابیده، یا مورد تجاوز مرد همسایه و بقال و حسن آقا قرار می گیرد. زن رشتی در همه ی این لطیفه ها فقط "ناموس" مرد رشتی است! مرد رشتی هم که به ناموس اهمیتی نمی دهد، پس هر مردی می تواند به زنش دست درازی کند.
دوم اینکه مرد باید "غیرت" داشته باشد، یعنی اینکه از "ناموس" خود دفاع کند و اگر مرد دیگری را با زن خود دید، از خود خشونت نشان دهد** و خون بریزد!اینکه مرد رشتی بدون ارتکاب خشونت از کنار ماجرا رد می شود، برای ما بشدت خنده دار است.
آخرین جوک رشتی را که شنیده اید به خاطر بیاورید و به جای "مرد رشتی" یک "مرد سوئدی" را در آن قرار دهید. آیا بازهم بانمک و خنده دار است؟ طبیعی است که از مرد سوئدی انتظار نمی رود که دست به چاقو بزند و زن خود یا مرد دیگر را بکشد! فرهنگ و قانون کشور سوئد متفاوت است.
این وضعیت رقت بار فرهنگی ماست! به عنوان روشنفکر به نقد حکومت جمهوری اسلامی می پردازیم که چرا دست به سنگسار می زند، ولی کمتر به نقد فرهنگ ناموسی و غیرت پرستی خودمان می پردازیم که مسبب قتل زنان و دختران بسیاری در این مملکت بوده و هست.
برای اینکه عمق این وضعیت رقت بار روشن تر شود، اجازه دهید چند خطی از کتاب «فاجعه خاموش (قتل های ناموسی)» به قلم پروین بختیار نژاد *** را در اینجا نقل کنم.
***
"شیدا زن 16 ساله مریوانی که یک کودک 2 ساله نیز داشت ... در حال حرف زدن با مردی در خیابان توسط برادرش به قتل رسید.
مردی به علت سوءظن به همسرش او را پس از 29سال زندگی مشترک در برابر دیدگان فرزندانش به قتل رساند.
خانوادهای در خوزستان در کیف دختر خود کارت تبریکی بدون امضاء یافتند. دختر توسط عمویش به قتل رسید و خانواده آن دختر قاتل را بخشیدند.
سعیده دختر 14 ساله بلوچستانی به دلیل شک پدر به او، به وسیله پدر، برادر و دوستان برادرش سنگسار شد و به قتل رسید.
دلبر خسروی، دختر 17 سالهای در دهی نزدیکی مریوان، به دلیل داشتن قصد طلاق از همسر ناخواسته و اجباری خود، توسط پدرش سر بریده شد.
مردی 46 سالهای همسر صیغهای و نوجوانش را که 15 سال بیشتر نداشت به دلیل سوءظن با ضربات چاقو مجروح کرد و مردی که در خیابان در حال حرفزدن با او بود را با ضربات چاقو به قتل رساند.
در دزفول، جاسم که خود دارای سه زن بوده دختر 15 سالهاش را به دلیل اینکه فکر میکرد عمویش به او تجاوز کرده، سر برید.
باز در دزفول، مردی با سوءظن به همسر دومش و با ادعای اینکه پسرش متعلق به او نیست، سر وی و فرزند 7 سالهاش را برید.
زهرا دختر 7 ساله اهوازی زمانی که مادرش بر سر اختلافی با شوهرش (پدر زهرا)، به همراه وی به منزل پدریاش میرود، پس از بازگشت مورد سوءظن پدر خود قرار میگیرد. پدر به زهرای 7 ساله شک میکند که شاید زمانی که او در منزل پدربزرگش بوده، مورد تجاوز داییاش قرار گرفته باشد. وی با این سوءظن به دست پدر کشته میشود."
***
پروین بختیارنژاد در این کتاب تلاش کرده نمایی از فاجعه خاموش را به ما نشان دهد. مردهایی که او به ما نشان می دهد، مردهایی که سر دختر 7 ساله، خواهر 17 ساله و زن 15 ساله خود را می برند، مردهایی که هیچکدام "مرد رشتی" نیستند. اینان همه مردان باغیرتی هستند که از ناموس خود دفاع می کنند و واکنش آنها همخوان با انتظارات فرهنگی ماست، و از این رو برای ما خنده دار نیست!
ولی آیا واقعا اینطور است؟ آیا ماجرای قتل های ناموسی گریه آور نیست؟ اگر ما واقعا از هر مردی که زن یا دختر یا خواهر خود را با مرد دیگری می بیند انتظار نداریم که دست به جنایت بزند، چرا به جوک های رشتی می خندیم؟ وقت آن نرسیده که از خود بپرسیم فرهنگ خشونت ناموسی را چرا پذیرفته ایم؟
آیا بهتر نیست آرزو کنیم .. هیچ زن و دختری قربانی خشونت ناموسی نشود؟
***
غيرت يعني : نگذاری زن مورد علاقه ات هرگز احساس تنهايي و بي پناهي كند.
۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه
گفتگو تکان دهنده با «لیلا رجبی»، المپين بلاروسي بوشهر: نه مربی داشتم نه شرایط تمرین استاندارد/ شايد از ايران بروم
خلیج فارس:نزدیک به دو هفتهای میشود که المپیک تمام شده؛ اما همچنان حواشی این مسابقات ادامه دارد.
«لیلا رجبی» یکی از هشت المپین زن ایران بود که توانست به مسابقات لندن برود؛ پرتابگر وزنه بلاروسی که بهخاطر همسر بوشهري اش (پيمان رجبی) كه وي نيز دونده است، به ایران آمد و قبول کرد که بهعنوان ورزشکار اين كشور در مسابقات جهانی شرکت کند.
او برای بار اول سهمیه المپیک را به دست آورد و در بازیهای لندن حضور داشت. هر چند به گفته خودش نتوانست قابلیتهایش را به اجرا بگذارد و با رکورد پایین از این مسابقات خداحافظی کرد.
رجبي برخلاف مسئولان این فدراسیون، معتقد است که شرایطش نامناسب بوده و اگر آنها میگویند رجبي در حد و اندازههایش ظاهر نشده، بهخاطر این است که تقصیرات خودشان را به گردن ورزشکاران بیندازند.
آنچه در ادامه از نظر گراميتان مي گذرد، گفتگويي ست كه شرق با ليلا رجبي منتشر كرده است:
انگار این روزها خیلی عصبانی هستی؛ جدا از ناراحتی ناکامی در این مسابقات، از مسوولان هم گله داری...
خیلی... وقتی مصاحبههای بعضی از مسوولان را میخوانم خیلی ناراحت میشوم. آنها بدون اینکه اندکی به شرایط نگاه کنند همه مشکلات را به گردن ورزشکار میاندازند. یادشان رفته که من با چه شرایطی در این مسابقات حاضر شدم و حالا که باید جوابگو باشند میگویند من نتوانستهام در حد و اندازه واقعیام باشم.
میتوانی جریان را از اول تعریف کنی؟
بعد از آمدن داوری به فدراسیون دوومیدانی، شرایطمان مقداری بهتر شد و حقوقهایمان به صورت روال عادی پرداخت میشد؛ فدراسیون اجاره 550هزارتومانی خانهمان را هم پرداخت میکرد اما فقط و فقط همین بود. نه پولی مازاد بر این و نه پاداشی... درست یک ماه بعد از اینکه توانستم ورودی المپیک را به دست بیاورم، مسابقات آسیایی داخلسالن بود که باز هم توانستم در این مسابقات مدال بگیرم. بعد از بازگشتم از این مسابقات پیش آقای داوری رفتم و از ایشان خواستم بعد از پنجسال و برای اولین بار به من اجازه بدهند به اردوی تدارکاتی بروم تا بتوانم برای المپیک بیشتر آماده شوم چراکه من در ایران مربی نداشتم و تمام تمریناتم را به تنهایی انجام میدادم. به هرصورتی بود آقای داوری با این اردو موافقت کردند. اردویی که سه ماه قبل از المپیک بود و در این پنجسال بیسابقه! یعنی من برای اولینبار به اردو رفتم.
«لیلا رجبی» یکی از هشت المپین زن ایران بود که توانست به مسابقات لندن برود؛ پرتابگر وزنه بلاروسی که بهخاطر همسر بوشهري اش (پيمان رجبی) كه وي نيز دونده است، به ایران آمد و قبول کرد که بهعنوان ورزشکار اين كشور در مسابقات جهانی شرکت کند.
او برای بار اول سهمیه المپیک را به دست آورد و در بازیهای لندن حضور داشت. هر چند به گفته خودش نتوانست قابلیتهایش را به اجرا بگذارد و با رکورد پایین از این مسابقات خداحافظی کرد.
رجبي برخلاف مسئولان این فدراسیون، معتقد است که شرایطش نامناسب بوده و اگر آنها میگویند رجبي در حد و اندازههایش ظاهر نشده، بهخاطر این است که تقصیرات خودشان را به گردن ورزشکاران بیندازند.
آنچه در ادامه از نظر گراميتان مي گذرد، گفتگويي ست كه شرق با ليلا رجبي منتشر كرده است:
انگار این روزها خیلی عصبانی هستی؛ جدا از ناراحتی ناکامی در این مسابقات، از مسوولان هم گله داری...
خیلی... وقتی مصاحبههای بعضی از مسوولان را میخوانم خیلی ناراحت میشوم. آنها بدون اینکه اندکی به شرایط نگاه کنند همه مشکلات را به گردن ورزشکار میاندازند. یادشان رفته که من با چه شرایطی در این مسابقات حاضر شدم و حالا که باید جوابگو باشند میگویند من نتوانستهام در حد و اندازه واقعیام باشم.
میتوانی جریان را از اول تعریف کنی؟
بعد از آمدن داوری به فدراسیون دوومیدانی، شرایطمان مقداری بهتر شد و حقوقهایمان به صورت روال عادی پرداخت میشد؛ فدراسیون اجاره 550هزارتومانی خانهمان را هم پرداخت میکرد اما فقط و فقط همین بود. نه پولی مازاد بر این و نه پاداشی... درست یک ماه بعد از اینکه توانستم ورودی المپیک را به دست بیاورم، مسابقات آسیایی داخلسالن بود که باز هم توانستم در این مسابقات مدال بگیرم. بعد از بازگشتم از این مسابقات پیش آقای داوری رفتم و از ایشان خواستم بعد از پنجسال و برای اولین بار به من اجازه بدهند به اردوی تدارکاتی بروم تا بتوانم برای المپیک بیشتر آماده شوم چراکه من در ایران مربی نداشتم و تمام تمریناتم را به تنهایی انجام میدادم. به هرصورتی بود آقای داوری با این اردو موافقت کردند. اردویی که سه ماه قبل از المپیک بود و در این پنجسال بیسابقه! یعنی من برای اولینبار به اردو رفتم.
۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه
۱۳۹۱ مرداد ۸, یکشنبه
نوشاد عالمیان با رنک ۷۷ حریف بار رنک ۳۲ خود را از پیش رو برداشت و به جمع ۳۲ پینگ پنگ باز برتر المپیک راه یافت
نوشاد عالمیان پینگ پنگ باز تیم ملی ایران برای اولین بار در تاریخ پینگ پنگ ایران توانست به جمع 32 پینگ باز برتر المپیک راه یافت.او توانست حریف هنگ گنگی خود را 4 بر 3 شکست دهد.
نتایج گیم ها:
گیم اول:11-8
گیم دوم:11-5
گیم سوم:7-11
گیم چهارم:11-9
گیم پنجم:8-11
گیم ششم:5-11
گیم هفتم12-10
نتایج گیم ها:
گیم اول:11-8
گیم دوم:11-5
گیم سوم:7-11
گیم چهارم:11-9
گیم پنجم:8-11
گیم ششم:5-11
گیم هفتم12-10
۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه
۱۳۹۱ تیر ۲۲, پنجشنبه
ایلومیناتی ( طبقه ممتاز ) Illuminati به چه کسانی میگویند؟
طبقه ممتاز : یعنی ایلومینیتی و فراماسونها و صهیونیستها و واتیکان و
خاندان سلطنتی بریتانیا که در مجموع 1 درصد کل جمعیت جهان امروز را
تشکیل میدهند .
صاحب 80 درصد کل ثروت جهان هستند و 6 میلیارد
انسان باقی مانده با 20 درصد ثروت دنیا زندگی میکنند علوم جادوگری و
جن گیری کابالا و پیشرفت تکنولوژی و فن اوری در یک قرن گذشته مثل
دو بال برای پرواز این طبقه به بالاترین درجات قدرت در این دنیا شده و این
طبقه را ابر قدرت دنیا و حاکم بر دنیا ساخته از یک طرف علوم کابالا و از
طرف دیگر پیشرفت تصاعدی علم و دانش این طبقه را به انجایی رسانده
که گمان میکند میتواند قدرتی هم انداز خدا داشته باشد و خود رامدیون
ابلیس دانسته و میگویند آدم و حوا توسط خدایی بی رحم در بهشت
زندانی شده بود و نمیدانست میتواند قدرتی مثل خدا داشته باشد ولی
با کمک ابلیس به قدرت خرد و عقل به این قدرت رسید `. در کابالا این
درخت را درخت معرفت نامیده اند ایلومینیتی در واقع احیا کننده الهه
های باستانی هست بخصوص الهه های بابل و میان رودان . بام الهه
ایلومینیتی semiramis هست که حودو 6000 سال پیش در بابل
پرستش میشده هست یکی از اقوامی که در بابل بوده وبرای این الهه
مناسک انجام میداده Merovingian ها بوده اند امروزه یکی از قدرتمند
ترین و ثروتمندترین خاندان های ایلومینیتی نام خود را Merovingian
نهاده ونسب خود را به این قوم باستان میرساند این خاندان که به شدت
سری و مخفی هستن بعد از خاندان سلطنتی بریتانیا در رتبه دوم از
شورای 13 تاجدار هستن در هرم قدرت ماسونی هستن مجموع شورای
13 تاجدار را ایلومنیتی میگویند و زیر این نام مخفی شده و دارای 10 ها
الهه هستن وسعی در زنده کردن اقوام بت پرست باستان هستن در
سال 2006 یک ماهواره روسی تصاویری از شهر بابل در عراق نشان داد
که تعدادی از سربازان امریکایی به دور یک زمین حلقه زدن و پس از
مناسکی با حفاری زمین یکی از بت های مدفون شده باستان را بیرون
اورده و با عزت واحترام ان را منتقل کردن به امریکا.ایلومناتی یعنی روشن
ضمیران یا روشن دلان
۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه
پرچم ایران در اسراییل!
به گزارش عصر ایران، هنوز مشخص نیست که چه کسی و با چه انگیزه ای این پرچم را نصب کرده، اما وزارت آموزش اسراییل گفته است که در این باره تحقیق می کند.
پلیس شهر نیز اعلام کرده است که نصب پرچم ایران یک عمل مجرمانه است و نیروهای پلیس برای یافتن فرد یا افراد خاطی تحقیقات خود را آغاز کرده اند.
دکتر ریاض کامل مدیر این مدرسه با رد تعلق داشتن این پرچم به مدرسه گفت: «ما در انبار خود نه پرچم ایران و نه پرچم حزب الله را داریم و نمی دانم چه کسی بدون اطلاع ما این پرچم را نصب کرده است.»
۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه
نشست خبری سرمربی جدید پرسپولیس برگزارشد.خوزه: تیمی می سازم که هواداران از دیدن بازی هایش لذت ببرند
من باید یک ماه پیش اینجا می بودم/ زبان فوتبال در تمام دنیا یکی است
سرمربي پرسپوليس با تاكيد بر اين كه از روبرو شدن با مشكلات و چالشها هيچ ترس و نگراني ندارد، گفت: با علم به وضعيت كنوني پرسپوليس اينجا آمده ام و ميخواهم تيمي را بسازم كه جنگنده باشد و از بازيهاي خوبش هواداران خوشحال شوند.
مانوئل خوزه در نشست خبري امروز (شنبه) خود با معرفي دستيارانش در تيم فوتبال پرسپوليس گفت:
"پترو" دستيار اول من است، "فيدالگو" مربي بدنساز ، "اسكار" آناليزور و "محسن عاشوري" يكي ديگر از دستيارانم در تيم فوتبال پرسپوليس خواهند بود، البته نميدانم چرا عاشوري كه همراه ما در تمرين بود به نشست خبري نيامده است و اين واقعا برايم سوال است.
وي در ابتداي صحبتهايش خطاب به رسانهها گفت: اميدوارم در اين مدت كه در ايران هستم بتوانم ارتباط خوب و حرفهاي با شما برقرار كنم كه لازمه آن احترام دو طرفه است، من البته هميشه روابط خوبي با رسانهها داشتم.
سرمربي پرسپوليس گفت: حضور من در اين زمان در تيم پرسپوليس خود يك چالش است، چون فرصت كمي براي كار داريم و تنها 13 روز ديگر مسابقات شروع خواهد شد. بنابراين وضعيت فعلي را يكي از چالشهاي زندگيام ميدانم. البته من آمدهام تا تحول ايجاد كنم و آنچه كه در توان داريم براي كمك به اين تيم بگذاريم.
وي افزود: همان طور كه گفتم مهمترين مشكل ما الان زمان است. من بايد يك ماه تا 45 روز پيش اينجا ميبودم، اما الان 15 روز قبل از شروع ليگ به پرسپوليس آمدم. بنابراين متوجه سختي كار ميشويد، اما همه تلاشم را ميكنم تا تيم موفقي بسازم. در اين مدت كارهاي سخت و پيچيده متعددي داريم و بايد تيمي ساخته شود كه با بازي خوبش هواداران خوشحال شوند. من به كسب موفقيت در پرسپوليس اعتقاد دارم. ما قبل از هر چيز بايد به فكر بردن بازيهايمان باشيم و از همين ابتدا كارمان با سختي شروع ميشود.
مانوئل خوزه با بيان اين كه با اشراف به وضعيت كنوني پرسپوليس به اين تيم آمده است و نگراني از برخورد از مشكلات و چالشها ندارد، ادامه داد: به هر جهت من با وجود بالا و پايين بودن برخي از شرايط كار را پذيرفتهام و آماده ام با حداكثر توان كار كنم. از همه شما هم كمك ميخواهم ، معتقدم كه بايد ذهن بازيكنان با ما يار باشد تا تيم جنگنده بسازيم.
در ادامه اين نشست خوزه در پاسخ به اولين سوال كه پرسيده شد: با توجه به عدم شناختي كه از بازيكنان ايراني داريد، با اين مشكل چطور روبرو خواهيد شد؟ و آيا چنين وضعيتي را تاكنون تجربه كرده ايد؟ پاسخ داد: هر وقت در يك كشوري كار ميكنيم كار كردن در آنجا برايمان جديد است. اين كه فوتبال ايران را نميشناسم واقعيت دارد، اما فوتبال جهاني را ميشناسم و در عين حال معتقدم كه زبان فوتبال جهاني است. قطعا حداكثر تلاشم را براي دريافت بيشترين اطلاعات از فوتبال ايراني و بازيكنان ايراني خواهم داشت و سعي ميكنم با ارزش تيمها آشنا شوم، اما فوتبال در لحظه جاري است. بنابراين گذشته و آينده آن خيلي مهم نيست. مهم اين است كه در وضعيت فعلي چطور بايد كار كنيم و به خوبي جلو برويم.
وي تاكيد كرد: من 36 سال است كه مربي هستم و با بازيكناني از هر كشوري كار كردهام و طبيعتا اين تجربه به كارم ميآيد تا در اين زمان كوتاه بتوانم به درستي به بازيكنان آموزش دهم. من ترسي از كار ندارم و درباره ترسو بودن يا نبودن مثالي ميزنم و آن اين است كه انسانهاي ترسو براي محافظت از خودشان بعضا نيازمند سگ هستند. اما من براي محافظت از خودم احتياجي به سگ ندارم و من كارم را بلدم و چيزي را دستاويز قرار نمي دهم كه بخواهم موفقيتم را وابسته به آن بدانم.
سرمربي پرسپوليس تاكيد كرد: با اعتقاد كامل به كارم به اينجا آمده ام و آماده ام با هر مشكلي مواجه شوم، اما در برخورد با چالشها سعي ميكنيم با آرامش و اعتماد به نفس لازم رو به جلو حركت كنيم و هر كاري را به بهترين شكل انجام دهيم. باشگاه پرسپوليس به من اعتماد كرده و من تلاش ميكنم به خوبي پاسخ اين اعتماد را بدهم.
خوزه اضافه کرد: در سال 2001 که به مصر رفتم فقط می دانستم این کشور تاریخ خیلی غنی دارد و فقط اهرام ثلاثه را میشناختم. با این حال در سال 8 سال حضورم در این کشور 20 جام به دست آوردهام که 8 تای آن قارهای بود. 3 بار در جام باشگاه های جهان حاضر شدیم و سه رکورد آفریقایی، قارهای زدیم. امیدوارم همان موفقیتها و خوشحالیها را این بار در ایران تکرار کنیم.
خوزه اضافه کرد: در سال 2001 که به مصر رفتم فقط مي دانستم اين کشور تاريخ خيلي غني دارد و فقط اهرام ثلاثه را ميشناختم. با اين حال در سال 8 سال حضورم در اين کشور 20 جام به دست آوردهام که 8 تاي آن قارهاي بود. 3 بار در جام باشگاه هاي جهان حاضر شديم و سه رکورد آفريقايي، قارهاي زديم. اميدوارم همان موفقيتها و خوشحاليها را اين بار در ايران تکرار کنيم.
وي در پاسخ به احتمال اضافه شدن دستيار ايراني ديگري به کادر فني پرسپوليس گفت:کادر فني ما کامل شده است و کسي دگيري اضافه نخواهد شد. فقط يک مربي دروازه بان ها که در چند سال اخير با من کار کرده است از چند روز ديگر به ايران مي آيد. تنها مربي ايراني کادر فني هم محسن عاشوري است.
سرمربي پرسپوليس در پاسخ به سوالي درباره ارتباطش با کارلوس کي روش سرمربي تيم ملي ايران گفت: من در اينجا پيرامون تيم ملي صحبت نمي کنم و فقط به سوالات راجع به پرسپوليس پاسخ خواهم داد.
وي درباره اينکه آيا قولي براي قهرماني پرسپوليس مي دهد تاکيد کرد: در مصر هيچگاه قول قهرماني ندادم و فقط به همه قول مي دهم که تمام توانم را براي اعتبارم به کار برم. در آفريقا و خاورميانه کار کرده ام و مي دانم که در پرسپوليس مسئوليت سنگيني دارم. در سال اول حضور در مصر مصر هيچ عنواني به دست نياوردم اما مديران الاهلي حوصله به خرج دادند و من را حفظ کردند که نتيجه اين حوصله را هم ديدند.
وي تصريح کرد: در پرسپوليس هم قولي براي رسيدن به قهرماني نمي دهم و فقط قول مي دهم در رده دوازدهم جدول قرار نگيريم.
ژوزه درباره تجربه اش از شهرآوردها گفت: مي دانم که در بسياري از کشورها بردن شهرآورد از قهرماني ليگ هم مهمتر است اما براي ما هدف اصلي قهرماني در ليگ است. من در پرتغال، ارمنستان و مصر چند دربي را برده ام که در در پرتغال پيروزي با نتيجه هفت بر يک تاريخي شد. اميدوارم اين سنت در ايران تکرار شود.
این علامت چیست؟
همه ما با این علامت به خوبی آشنا هستیم!
نشانه انگشت وسط که امروزه تبدیل به ابزاری شده تا فحاشی و تحقیر با ایما و اشاره را جایگزین معادل زبانی خود کند.
اما فلسفه وجودی این نشانه چیست؟
انگلستان و فرانسه در خلال سالهای 1337 تا 1453، جنگهای زیادی را باهم انجام دادندکه به جنگهای صد ساله موسوم است. در خلال این جنگها و در سال 1415، در جنگی معروف، به نام نبرد آگینکورت، سپاه فرانسه شکست سختی از سپاه انگلستان خورد.
اما پیش از این شکست، فرانسوی ها طرحی را برای ناکارآمد کردن سپاه انگلستان ارائه داده بودند.بخش بسیار کارآمد سپاه مقابل را تیراندازان ماهر انگلیسی و ولزی شامل می شدند. همانطور که می دانید، کمانداران، زه کمان را با استفاده از انگشت وسطشان می کشند و تیر را رها میکنند. از جانب مقامات فرانسوی، دستور رسید تا در صورت دستگیر کردن هر انگلیسی، فورا انگشت وسط او را قطع کنند
به این ترتیب آنها دیگر قادر به پرتاب تیر نخواهند بود.
از آن پس، در جنگهای مقابل، میان انگلیسیها مد شده بود که در صورتی که سربازان فرانسوی را مشاهده می کنند، انگشت وسطشان را به سمت آنها بگیرند تا با این حرکت به آنها بفهمانند که من هنوز انگشت وسط دارم و با همین انگشت یک تیر به سمت تو شلیک خواهم کرد و تو را خواهم کشت.
نشانه انگشت وسط که امروزه تبدیل به ابزاری شده تا فحاشی و تحقیر با ایما و اشاره را جایگزین معادل زبانی خود کند.
اما فلسفه وجودی این نشانه چیست؟
انگلستان و فرانسه در خلال سالهای 1337 تا 1453، جنگهای زیادی را باهم انجام دادندکه به جنگهای صد ساله موسوم است. در خلال این جنگها و در سال 1415، در جنگی معروف، به نام نبرد آگینکورت، سپاه فرانسه شکست سختی از سپاه انگلستان خورد.
اما پیش از این شکست، فرانسوی ها طرحی را برای ناکارآمد کردن سپاه انگلستان ارائه داده بودند.بخش بسیار کارآمد سپاه مقابل را تیراندازان ماهر انگلیسی و ولزی شامل می شدند. همانطور که می دانید، کمانداران، زه کمان را با استفاده از انگشت وسطشان می کشند و تیر را رها میکنند. از جانب مقامات فرانسوی، دستور رسید تا در صورت دستگیر کردن هر انگلیسی، فورا انگشت وسط او را قطع کنند
به این ترتیب آنها دیگر قادر به پرتاب تیر نخواهند بود.
از آن پس، در جنگهای مقابل، میان انگلیسیها مد شده بود که در صورتی که سربازان فرانسوی را مشاهده می کنند، انگشت وسطشان را به سمت آنها بگیرند تا با این حرکت به آنها بفهمانند که من هنوز انگشت وسط دارم و با همین انگشت یک تیر به سمت تو شلیک خواهم کرد و تو را خواهم کشت.
این علامت چیست؟
همه ما با این علامت به خوبی آشنا هستیم!
نشانه انگشت وسط که امروزه تبدیل به ابزاری شده تا فحاشی و تحقیر با ایما و اشاره را جایگزین معادل زبانی خود کند.
اما فلسفه وجودی این نشانه چیست؟
انگلستان و فرانسه در خلال سالهای 1337 تا 1453، جنگهای زیادی را باهم انجام دادندکه به جنگهای صد ساله موسوم است. در خلال این جنگها و در سال 1415، در جنگی معروف، به نام نبرد آگینکورت، سپاه فرانسه شکست سختی از سپاه انگلستان خورد.
اما پیش از این شکست، فرانسوی ها طرحی را برای ناکارآمد کردن سپاه انگلستان ارائه داده بودند.بخش بسیار کارآمد سپاه مقابل را تیراندازان ماهر انگلیسی و ولزی شامل می شدند. همانطور که می دانید، کمانداران، زه کمان را با استفاده از انگشت وسطشان می کشند و تیر را رها میکنند. از جانب مقامات فرانسوی، دستور رسید تا در صورت دستگیر کردن هر انگلیسی، فورا انگشت وسط او را قطع کنند
به این ترتیب آنها دیگر قادر به پرتاب تیر نخواهند بود.
از آن پس، در جنگهای مقابل، میان انگلیسیها مد شده بود که در صورتی که سربازان فرانسوی را مشاهده می کنند، انگشت وسطشان را به سمت آنها بگیرند تا با این حرکت به آنها بفهمانند که من هنوز انگشت وسط دارم و با همین انگشت یک تیر به سمت تو شلیک خواهم کرد و تو را خواهم کشت.
نشانه انگشت وسط که امروزه تبدیل به ابزاری شده تا فحاشی و تحقیر با ایما و اشاره را جایگزین معادل زبانی خود کند.
اما فلسفه وجودی این نشانه چیست؟
انگلستان و فرانسه در خلال سالهای 1337 تا 1453، جنگهای زیادی را باهم انجام دادندکه به جنگهای صد ساله موسوم است. در خلال این جنگها و در سال 1415، در جنگی معروف، به نام نبرد آگینکورت، سپاه فرانسه شکست سختی از سپاه انگلستان خورد.
اما پیش از این شکست، فرانسوی ها طرحی را برای ناکارآمد کردن سپاه انگلستان ارائه داده بودند.بخش بسیار کارآمد سپاه مقابل را تیراندازان ماهر انگلیسی و ولزی شامل می شدند. همانطور که می دانید، کمانداران، زه کمان را با استفاده از انگشت وسطشان می کشند و تیر را رها میکنند. از جانب مقامات فرانسوی، دستور رسید تا در صورت دستگیر کردن هر انگلیسی، فورا انگشت وسط او را قطع کنند
به این ترتیب آنها دیگر قادر به پرتاب تیر نخواهند بود.
از آن پس، در جنگهای مقابل، میان انگلیسیها مد شده بود که در صورتی که سربازان فرانسوی را مشاهده می کنند، انگشت وسطشان را به سمت آنها بگیرند تا با این حرکت به آنها بفهمانند که من هنوز انگشت وسط دارم و با همین انگشت یک تیر به سمت تو شلیک خواهم کرد و تو را خواهم کشت.
۱۳۹۱ تیر ۱۵, پنجشنبه
ایرانی جو زده از قدیم تا فیس بوک
پیشینه « جوزدگی ایرانی »
هر چه که باشد، قطعاً پیدایش فیسبوک و رواج آن در میان ایرانیان، نقطه
عطفی در تاریخ آن است، هر کس که فقط یک بار گذرش به این شبکه مجازی افتاده
باشد، در درستی این گزاره لحظهای تردید نمیکند که رفتارهای ایرانیها در فیسبوک به شکل دراماتیکی متاثر از « جو » است؛
چه آن که تنها اگر ایرانی باشید میتوانید یک روز از خواب برخیزید و در
کمال تعجب ببینید بسیاری از دوستانتان عکسهای پروفایل خود را به تصویر
گوسفند تغییر دادهاند و این همه برای اعتراض به کشتار حیوانات در عید
قربان انجام شده است. نه اشتباه نکنید! اینکه همین اعتراض کنندگان همیشه،
گوشت قرمز میخورند و همین عید قربان را در زندگی واقعی خود، به نزدیکانشان
تبریک میگویند، به شما و هیچ کس دیگر ربطی ندارد، اینگونه چون و چرا
تراشیهای منطقی و جستجوی روابط علی- معلولی در گفتمان جوزدگی هیچ جایگاهی
ندارد.
واکنشهای فیسبوکی ایرانیان به واقعه درگذشت بنیانگذار شرکت کامپیوتری اپل نیز، نمونه تمام عیار دیگری از جوزدگی مجازی ایرانی بود. در آن روزها نقل قولی به مطایبه، دهان به دهان میگشت که « طرف فرق آیفون در خانهاش را با Iphone نمیداند اما عکس پروفایل خود را به عکس استیو جابز تغییر داده است »، این شوخی به اعتبار شوخی بودنش، رگههایی از اغراق هم با خود داشت اما کیست که نداند، اندوه مجازی ایرانیها برای مرگ استیو جابز، تنها در گفتمان جوزدگی ایرانی بود که میتوانست قابل تعریف و تفسیر باشد.
نمونههای جوزدگی مجازی ایرانیها، به دو موردی که ذکرش رفت محدود نمیشود. برشمردن تک تک مصادیق این مسئله در رفتار فیسبوکی ایرانیان، به مثنوی هفتادمنی ختم میشود که نه گفتنش در توان نگارنده هست و نه شنیدنش در حوصله مخاطب. مرگ فلان نویسنده، توهین فلان خواننده، پوشش فلان بازیگر، رای دادن فلان سیاستمدار، خاطره گویی از فلان رخداد سیاسی وغیره، همه و همه مصادیق همین فرایند رفتاری آزاردهنده هستند.
حدیث جوزدگی ایرانی در عرصه مجازی و خصوصاً فیسبوک بسی بغرنج تر از عرصه واقعیت است و این شاید در مسئولیتگریزی ذاتی که وب برای اهالی هزاره سوم به ارمغان آورده، ریشه داشته باشد.
از مصادیق که بگذریم، در این خصوص نکاتی وجود دارد که شایسته تامل و تدقیق است؛ جوزدگی-چه از نوع مجازی و چه از نوع واقعیاش- هر چه که باشد با توسعهیافتگی فرهنگی و اجتماعی نسبت عکس دارد. شاید یک مقایسه سرانگشتی با کشورهای دیگر، قضاوت در این باره را آسانتر کند. کافی است رفتار فیسبوکی ایرانیان در دو واقعه مرگ استیو جابز و ازدواج مارک زاکربرگ -صاحب فیسبوک - را بررسی کنیم و آن را با رفتار آمریکائیها که در واقع هموطنان دو فرد ذکر شده هستند، مقایسه کنیم. در خصوص مورد اول نه آمریکائیها که بعید است حتی خود خانواده جابز هم به اندازه ایرانیان حاضر در فیسبوک، برای جابز شیون و زاری کرده باشند. در خصوص مورد دوم هم که در میان تبریکها و شادمانیهای دیگران، کمپین سنجش اندازه دماغ همسر زاکربرگ و اعلام انزجار از زشتی نامبرده در فیسبوک ایرانی شکل گرفت و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
ظریفی از استادش نقل میکرد که « حماقت وقتی جمعی شود، ناپدید میشود.» در پارادایم جوزدگی ایرانی اما، گاهی نه تنها وجه حماقتبار برخی کنشها نادیده انگاشته میشود، که در کمال ناباوری آن کار واجد ارزش تلقی میشود، به طوری که شخصِ "به جَو نپیوسته " چنان مغبون و مطرود میشود که انگار از مهمترین قافله روشنفکری عالم جا مانده است!
در این فضا منطق به شکل بیرحمانهای مورد تعرض قرار میگیرد و قضاوتها به شدت کاریکاتوری و مضحک میشود. بیش از آنکه ماهیت و معنای ذاتی کنشها مهم باشد، وجه نمایشی آنها اهمیت مییابد و بدین ترتیب دیوار واقع گرایی روز به روز کوتاه و کوتاه تر میشود.
کمرنگ شدن حس مسئولیتپذیری یا به تعبیر بهتر تقویت روحیه مسئولیتگریزی از دیگر پیامدهای محتوم جوزدگی است. این پدیده، فضایی را فراهم میکند که در آن هر کسی با انتساب عواقب کار خود به دیگران، از پذیرفتن مسئولیت میگریزد و این در دراز مدت مناسبات انسانی جامعه را غیرمسئولانه میکند. فراتر از این مسئله، امواج هیجانی، همیشه موجسواران خاص خود را هم تربیت میکند، در جامعهای این چنین مستعد برای جوزدگی، خیلیها –از رسانهداران و سیاسیون گرفته تا کارتلهای بزرگ اقتصادی - برای استفاده از این پتانسیل اغوا میشوند. اینگونه است که در بزنگاههای مهم، افکار عمومی به سادهترین شکل ممکن منحرف میشود و در این میان بیش از کسی که آدرس غلط میدهد، جامعهای که مقصد دریافت آدرس غلط است اهمیت دارد. آسیبهای ناشی از جوزدگی را میتوان بیش از این نیز به شمارش و بررسی نشست اما چه چیزی مهمتر از این که جوزدگی دقیقاً در تقابل با مفهوم « گفت وگو » قرار میگیرد و چه چیز غمانگیزتر از این که در جامعهای اینچنین امکان گفت وگو سلب و عرصه بر گفت وگو گران تنگ شود. فضای هیجانی از آنجا كه ضداستدلال است، با گفتوگو نسبتی نمیتواند داشته باشد و این نکتهای است برای اهل نظر؛ خصوصاً آن دسته كه میخواهند بفهمند چرا این روزها جامعه ایرانی بیش از همیشه از گفتوگو رویگردان است.
واکنشهای فیسبوکی ایرانیان به واقعه درگذشت بنیانگذار شرکت کامپیوتری اپل نیز، نمونه تمام عیار دیگری از جوزدگی مجازی ایرانی بود. در آن روزها نقل قولی به مطایبه، دهان به دهان میگشت که « طرف فرق آیفون در خانهاش را با Iphone نمیداند اما عکس پروفایل خود را به عکس استیو جابز تغییر داده است »، این شوخی به اعتبار شوخی بودنش، رگههایی از اغراق هم با خود داشت اما کیست که نداند، اندوه مجازی ایرانیها برای مرگ استیو جابز، تنها در گفتمان جوزدگی ایرانی بود که میتوانست قابل تعریف و تفسیر باشد.
نمونههای جوزدگی مجازی ایرانیها، به دو موردی که ذکرش رفت محدود نمیشود. برشمردن تک تک مصادیق این مسئله در رفتار فیسبوکی ایرانیان، به مثنوی هفتادمنی ختم میشود که نه گفتنش در توان نگارنده هست و نه شنیدنش در حوصله مخاطب. مرگ فلان نویسنده، توهین فلان خواننده، پوشش فلان بازیگر، رای دادن فلان سیاستمدار، خاطره گویی از فلان رخداد سیاسی وغیره، همه و همه مصادیق همین فرایند رفتاری آزاردهنده هستند.
حدیث جوزدگی ایرانی در عرصه مجازی و خصوصاً فیسبوک بسی بغرنج تر از عرصه واقعیت است و این شاید در مسئولیتگریزی ذاتی که وب برای اهالی هزاره سوم به ارمغان آورده، ریشه داشته باشد.
از مصادیق که بگذریم، در این خصوص نکاتی وجود دارد که شایسته تامل و تدقیق است؛ جوزدگی-چه از نوع مجازی و چه از نوع واقعیاش- هر چه که باشد با توسعهیافتگی فرهنگی و اجتماعی نسبت عکس دارد. شاید یک مقایسه سرانگشتی با کشورهای دیگر، قضاوت در این باره را آسانتر کند. کافی است رفتار فیسبوکی ایرانیان در دو واقعه مرگ استیو جابز و ازدواج مارک زاکربرگ -صاحب فیسبوک - را بررسی کنیم و آن را با رفتار آمریکائیها که در واقع هموطنان دو فرد ذکر شده هستند، مقایسه کنیم. در خصوص مورد اول نه آمریکائیها که بعید است حتی خود خانواده جابز هم به اندازه ایرانیان حاضر در فیسبوک، برای جابز شیون و زاری کرده باشند. در خصوص مورد دوم هم که در میان تبریکها و شادمانیهای دیگران، کمپین سنجش اندازه دماغ همسر زاکربرگ و اعلام انزجار از زشتی نامبرده در فیسبوک ایرانی شکل گرفت و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
ظریفی از استادش نقل میکرد که « حماقت وقتی جمعی شود، ناپدید میشود.» در پارادایم جوزدگی ایرانی اما، گاهی نه تنها وجه حماقتبار برخی کنشها نادیده انگاشته میشود، که در کمال ناباوری آن کار واجد ارزش تلقی میشود، به طوری که شخصِ "به جَو نپیوسته " چنان مغبون و مطرود میشود که انگار از مهمترین قافله روشنفکری عالم جا مانده است!
در این فضا منطق به شکل بیرحمانهای مورد تعرض قرار میگیرد و قضاوتها به شدت کاریکاتوری و مضحک میشود. بیش از آنکه ماهیت و معنای ذاتی کنشها مهم باشد، وجه نمایشی آنها اهمیت مییابد و بدین ترتیب دیوار واقع گرایی روز به روز کوتاه و کوتاه تر میشود.
کمرنگ شدن حس مسئولیتپذیری یا به تعبیر بهتر تقویت روحیه مسئولیتگریزی از دیگر پیامدهای محتوم جوزدگی است. این پدیده، فضایی را فراهم میکند که در آن هر کسی با انتساب عواقب کار خود به دیگران، از پذیرفتن مسئولیت میگریزد و این در دراز مدت مناسبات انسانی جامعه را غیرمسئولانه میکند. فراتر از این مسئله، امواج هیجانی، همیشه موجسواران خاص خود را هم تربیت میکند، در جامعهای این چنین مستعد برای جوزدگی، خیلیها –از رسانهداران و سیاسیون گرفته تا کارتلهای بزرگ اقتصادی - برای استفاده از این پتانسیل اغوا میشوند. اینگونه است که در بزنگاههای مهم، افکار عمومی به سادهترین شکل ممکن منحرف میشود و در این میان بیش از کسی که آدرس غلط میدهد، جامعهای که مقصد دریافت آدرس غلط است اهمیت دارد. آسیبهای ناشی از جوزدگی را میتوان بیش از این نیز به شمارش و بررسی نشست اما چه چیزی مهمتر از این که جوزدگی دقیقاً در تقابل با مفهوم « گفت وگو » قرار میگیرد و چه چیز غمانگیزتر از این که در جامعهای اینچنین امکان گفت وگو سلب و عرصه بر گفت وگو گران تنگ شود. فضای هیجانی از آنجا كه ضداستدلال است، با گفتوگو نسبتی نمیتواند داشته باشد و این نکتهای است برای اهل نظر؛ خصوصاً آن دسته كه میخواهند بفهمند چرا این روزها جامعه ایرانی بیش از همیشه از گفتوگو رویگردان است.
۱۳۹۱ تیر ۱۳, سهشنبه
سایت شبکه خبر به زحمت باز می شود احتمال از دسترس خارج شدن این سایت
سایت شبکه خبر به نشانی www.irinn.ir پس از ایجاد نظرسنجی جنجالی درباره برنامه هسته ایی و تحریم از لحظاتی پیش بسیار کند شده است و این احتمال میرود برای دقایقی از دسترس خارج شده باشد.....
به خاطر تویی که میشینی میگی میخواستن نرن , رفتن
بخاطر من و شما رفتن آره به خاطر من و توبه خاطر تویی که میشینی میگی میخواستن نرن ،ناموس پرست ، غیرتی بودن و ازه های معرفت انسانیت و عشق رو شرمنده کردن . هر عقیده و دین و ایمونی داشته باشیم این مادرا رو یادمون نره هااااااا بچه هاشون بخاطر من و شما رفتن تو جوونی شهید شدن ....به سلا متیشون که بعد از 25 سال هنوزم که هنوزه زار میزنن سر قبر بچشون :(((
سکس رو عشقه!
در تحقیقی در یکی از دانشگاهها خواسته شده بود از دخترها و پسرها (بطور جداگانه) چیزی بنویسند که درآن هم از کلمه عشق و هم سکس استفاده شده باشد.
دخترها نوشته بودند:
" هنگامی که دو انسان بالغ و آگاه، با شور و علاقه وصف ناشدنی و به صورتی کاملا عميق و برای رسیدن به تعالی و تکامل، گام در جاده ی عشق می نهند ، طبيعی است که احترام بسياری برای هم قائل باشند و بنابراين به طرز کاملا روحانی و معنوی برای جامعه قابل قبول خواهد بود که آن ها در قبال اين تعهد آسمانی که نسبت به هم پيدا کرده اند، در قالب يک عمل فيزيکی، با هم سکس داشته باشند."
و
.
.
.
.
.
و پسرها نوشته بودند:" سکس رو عشقه ."
دخترها نوشته بودند:
" هنگامی که دو انسان بالغ و آگاه، با شور و علاقه وصف ناشدنی و به صورتی کاملا عميق و برای رسیدن به تعالی و تکامل، گام در جاده ی عشق می نهند ، طبيعی است که احترام بسياری برای هم قائل باشند و بنابراين به طرز کاملا روحانی و معنوی برای جامعه قابل قبول خواهد بود که آن ها در قبال اين تعهد آسمانی که نسبت به هم پيدا کرده اند، در قالب يک عمل فيزيکی، با هم سکس داشته باشند."
و
.
.
.
.
.
و پسرها نوشته بودند:" سکس رو عشقه ."
۱۳۹۱ تیر ۷, چهارشنبه
ماتادورها به فینال رسیدند، سلسائو به خانه بازگشت
نخستین
دیدار از مرحله نیمه نهایی یورو 2012 بین 2 تیم اسپانیا و پرتغال از ساعت
23:15 چهارشنبه به وقت تهران و به قضاوت کونیت چاکر از ترکیه در دانبس
آرهنا دونتسک اوکراین برگزار شد که در پایان 120 دقیقه با تساوی بدون گل
به پایان رسید و در ضربههای پنالتی اسپانیا توانست پرتغال را شکست داده و
به دیدار نهایی برسد.
در دقیقه 9 آلوارو آربلوا روی دروازه پرتغال صاحب موقعیت شد که ضربه او از بالای دروازه این تیم بیرون رفت.
در دقیقه 10 شوت آندرس اینیستا نیز با فاصله زیادی راهی خارج شد.
در دقیقه 29 و روی کار زیبای تیمی اسپانیا توپ به آندرس اینیستا رسید که وی توپ را به شکلی خطرناک از روی دروازه به بیرون فرستاد.
دقیقه 31 و با جنگندگی بازیکنان پرتغال توپ پشت محوطه جریمه اسپانیا به
کریستیانو رونالدو رسید که وی با شوتی زمینی توپ را به دیواره کناری دروازه
ماتادورها کوبید.
در دقیقه 40 سرخیو راموس از اسپانیا کارت زرد گرفت.
فابیو کوئنترائو از پرتغال نیز در دقیقه 46 از داور ترک کارت زرد دریافت کرد.
در اوایل نیمه دوم دیدار در سطح یکسانی برگزار شد و هیچ تیمی نتوانست موقعیت خطرناکی روی دروازه حریف ایجاد کند.
در دقیقه 54 سسک فابرگاس به جای نگردو در ترکیب اسپانیا قرار گرفت.
در دقیقه 60 سرخیو بوسکتس به دلیل اعتراض به داور کارت زرد گرفت. در همان دقیقه داوید سیلوا جای خود را به خسوس ناواس داد.
دقیقه 61 په په به دلیل خطا روی ژابی آلونسو با یک کارت زرد جریمه شد.
ژوائو پریرا نیز از کارت زرد در امان نماند و به دلیل خطای واضح روی
فابرگاس در دقیقه 64 با کارت روبهرو شد.
در دقیقه 67 ژاوی با شوتی سنگین دروازه پرتغال را تهدید کرد ولی توپ او به همان جایی رفت که دروازهبان پرتغال حضور داشت.
در دقیقه 72 خطایی در پشت محوطه جریمه اسپانیا روی رونالدو رخ داد. خود
این بازیکن ضربه ایستگاهی را زد که با فاصله کمی از روی دروازه به بیرون
رفت.
دقیقه 81 نلسون اولیویرا به جای هوگو آلمیدا برای پرتغال وارد زمین شد.
دقیقه 83 پرتغال پشت محوطه جریمه اسپانیا صاحب ضربه آزاد شد. رونالدو
ضربه را زد که آربلوا با دست توپ را منحرف کرد و به همین دلیل از داور کارت
زرد گرفت. رونالدو بازهم پشت توپ ایستاد ولی یک بار دیگر توپ را به بیرون
فرستاد.
برونو آلوز از پرتغال در دقیقه 86 کارت زرد گرفت.
ژاوی هرناندز در دقیقه 87 از بازی بیرون رفت و پدرو رودریگس جای وی را گرفت تا اسپانیا تا حدودی تهاجمیتر شود.
در دقیقه 90 و روی ضد حملهای خطرناک بازیکنان پرتغال این موقعیت را
داشتند تا گل برتری خود را وارد دروازه اسپانیا کنند ولی رونالدو شوت خود
را به خارج از چهارچوب دروازه زد.
میگل ولوسو از پرتغال در دقیقه 93 کارت زرد گرفت.
در پایان 90 دقیقه 2 تیم به تساوی بدون گل رسیدند تا بازی به وقتهای اضافه کشیده شود.
در وقتهای اضافه و در دقیقه 96 آندرس اینیستا توپ خود را به خارج از زمین فرستاد.
در دقیقه 104 اینیستا در موقعیتی تک به تک قرار گرفت که دروازهبان پاتریسیو به شکلی فوقالعاده توپ را دفع کرد.
در دقیقه 106 کاستودیو به جای میگل ولوسو وارد بازی شد و در ترکیب پرتغال قرار گرفت.
دقیقه 113 والرا به عنوان آخرین تعویض پرتغال به جای رائول میرلش وارد ترکیب شد.
در پایان این بازی با تساوی بدون گل به پایان رسید تا دیدار به ضربههای پنالتی برسد.
نخستین ضربه پنالتی اسپانیا را ژابی آلونسو از دست داد و ژوائو موتینیو نیز ضربه خود را برای پرتغال به هدر داد.
در ادامه اینیستا، پیکه، سرخیو راموس و فابرگاس پنالتیهای خود را برای
پرتغال تبدیل به گل کردند. په په و نانی نیز برای پرتغال گل زدند ولی
برونو آلوز ضربه خود را از دست داد تا اسپانیا به فینال برسد.
ترکیب اسپانیا: کاسیاس، پیکه، سرخیو راموس، آربلوا، یوردی آلبا، اینیستا،
ژاوی(87پدرو)، ژابی آلونسو، بوسکتس، سیلوا (60 ناواس)، نگردو (54 فابرگاس)
ترکیب پرتغال: روی پاتریسیو، برونو آلوز، په په، فابیو کوئنترائو، ژوائو
پریرا، میگل ولوسو (106 کاستودیو)، ژوائو موتینیو، رائول مرلش (113
والرا)، نانی، رونالدو، هوگو آلمیدا (81 اولیویرا)
اشتراک در:
پستها (Atom)